داستان این رمان دربارهی ورتر، دانشآموختهی حقوق، است که برای استراحت به شهری کوچک و ییلاقی میرود و در یک مهمانی با دختر زیبایی به نام لوته آشنا میشود...
ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند...