جینا رویال نمونهی یک زن معمولی است؛ یک زن خانهدار کمرو با ازدواجی موفق و دو فرزند دوستداشتنی. ولی وقتی یک تصادف، زندگی مخفیانهی همسرش به عنوان یک قاتل سریالی را فاش میکند، جینا مجبور میشود خود را به عنوان گوئِن پراکتور از نو بسازد: مادری که به خاطر فرزندانش میجنگد. ولی دقیقاً در زمانی که آرامش را در خانهی جدیدشان در مجاورت دریاچهی استیلهاوس یافتهاند، اتفاقات ناخوشایندی آغاز میشوند که جان او و فرزندانش را به خطر میاندازند. ولی گوئن از یک چیز مطمئن است: او یاد گرفته چطور با شرارت بجنگد و هرگز از این کار دست نخواهد کشید.
قطار رد شد صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون میآید به سرعت طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دستهایش را روی گلوی تام گذاشت تام هنوز نگاه حاکی از هراس و درد را در چهرهاش داشت. خواستم به او بگویم نه فایدهای ندارد حالا دیگر نمیتوانی به او کمک کنی اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد میخواست مطمئن بشود فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت میکرد نمیتوانستم بشنوم که چه میگفت.