دومین رمان جاشوا فریس، بینام، دربارهی تیم فارنزورث، وکیلی متبحر، و زندگی خانوادگی او است که با بیماری ناشناختهای دستبهگریبان است. هیچکس چیزی دربارهی نام و منشاء بیماری او نمیداند. تیم هرازگاهی اختیار پاهایش را از دست میدهد و راه میافتد، بیآنکه توقف کند و سر آخر جایی متوقف میشود و به خواب میرود. بینام دربارهی بیماری یا درمان نیست. شرح و واکاوی سختجانیِ آدمی است در پذیرفتن تقدیری محتوم و برگشتناپذیر. تصویر غریبی است از کارزار مردی بیهیچ توانایی و اعجاز فرابشری با دشمنی که نه شکل و شمایلی دارد، نه نقطهضعفی و نه حتی نامی. حتی زمان حمله هم روشن نیست. نیز هرگز نمیتوان از قطعیت پیروزی یا حتی شکست مطمئن بود. نبرد با دشمنی نامرئی در ناکجا
.