قطار رد شد صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون میآید به سرعت طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دستهایش را روی گلوی تام گذاشت تام هنوز نگاه حاکی از هراس و درد را در چهرهاش داشت. خواستم به او بگویم نه فایدهای ندارد حالا دیگر نمیتوانی به او کمک کنی اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد میخواست مطمئن بشود فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت میکرد نمیتوانستم بشنوم که چه میگفت.
نمایشنامه "اتاق ورونیکا" آمیزهای از ترس و هیجان است. لوین با موفقیت فضایی وهم انگیز و هولناک ایجاد کرده است. او چنان روایت پیچیدهای خلق کرده که مخاطب را گیج میکند و یافتن واقعیت را برایش دشوار میکند. پایانبندی غافلگیرانهاش هم بر جذابیت آن افزوده است.
لوون اشلی نویسنده تازهکاریست که همه چیزش را از دست داده و درست در همین زمان پیشنهاد شغل وسوسه کنندهای دریافت میکند که میتواند زندگیاش را برای همیشه تغییر دهد. جرمی کرافورد شوهر نویسنده مشهوری به نام وریتی کرافورد است که لوون را استخدام میکند تا کتابهای ناتمام همسر مجروحش را تمام کنند...