سرگذشت سگی گرگی به نام باک، که پس از خدمت به ارباب ها، وفاداری ها و نوازش دیدن ها و رنج بردن ها در خود کششی به محیط جنگل احساس میکند و تنها به عشق ارباب مهربانش است که میان آدمیان میماند.
پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدر بزرگ آفرین گفتم از خدا میخواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود.قیمت واقعی اش ده دینار بود یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
هارلی اسمیت نوزده ساله به کار و زندگی خودش مشغول است. پیتزا میخورد، سرکار میرود، از قدرتهای مخصوصش یواشکی استفاده میکند و فیلمهای تینیجری میبیند.