می بینی پدر؟ میبینی؟ اشتباه تو همین جاست. ما یک نسل دیگریم با انرژی و شوری دیگر. اسم مجموعهی شکستهایتان را تجربه گذاشتهاید و مرتب آن را توی سر ما میکوبید....
هوا گرم بود. ولی باد خنکی که اینک در نتیجۀ سرعت ماشین از شیشه به درون میوزید در مسیر جادۀ هموار، جانی به کالبد خستۀ مسافران میدمید. کمرها راست میشد و به خود نیرو میدادند تا با لبخندی مژدهبخش نگاهها را پاسخ گویند و با هم بیسخن لب به کلامی بگشایند.