از دکوراسیون خونه ایراد می گرفت و هر روز حیوون خشکیده ای رو به مجموعه ای که درست کرده بود اضافه می کرد و عقیده داشت که حیوونا میتونن باهاش ارتباط برقرار کنن.
چه جور ارتباطی؟
میگفت از طریق اون ها صدای سارا رو می شنوه یا مثلا می تونه باهاش حرف بزنه مدام تاکید داشت که به نفر مداوم همراهشه و گاهی سر میز براش بشقاب اضافه و غذا می داشت. این اواخر کلا به جنون کشیده شده بود و ممکن بود به خودش و اطرافیانش آسیب بزنه گاها با چاقو به بدنش ضربه وارد می کرد و می گفت داره از خودش دفاع می کنه وقتی هم کسی مانعش می شد؛ بهش حمله می کرد چند روزی توی تیمارستان بستری بود تا اینکه در اثر ایست قلبی از دنیا رفت.
علی آه پر حسرتی کشید و ادامه داد:
بعد از اون نوبت هور خانم بود که دچار توهم بشه به گفته ی سالار عصرا توی باغ می رفت و صدای ناله ها و صحبتاش از فاصله ی دور هم به گوش می رسید. انگار با یکی درد و دل می کرد که کسی قادر به دیدنش نبود تا اینکه اونم یکدفعه مشاعیرش رو از دست داد و زمینگیر شد. اگه به طلسم اعتقاد داشتم می گفتم این خانواده طلسم شدن...