این کتاب خاطرات ناتاشا ترتیوی، نویسنده و شاعر آمریکایی را روایت میکند. نویسنده در کتاب خود، ماجرای دلخراش قتل مادرش و تلاشهای بعدی خود برای کنارآمدن با این موضوع را تعریف میکند.
ناتاشا ترتیوی فقط 19 سال داشت که مادرش، در مقابل چشمانش با شلیک یک گلوله کشته شد؛ این تصویر ناگوار، او را به تلاش برای کشف دلیل این اقدام وحشتناک وامیدارد. او هیچوقت دلیلی پیدا نمیکند اما متوجه میشود که نشانههای فراوانی وجود داشت که از چنین فاجعهای خبر میداد. جوئل، ناپدری ناتاشا از همان ابتدای ورودش، دختر و مادرش را بهشدت آزار میداد: با تحقیر، اعمال خشونتآمیز و... .
بیشک میتوانیم این رمان را یک کلاس کامل روانشناسی، با انواع نشانههای اختلالات روانی و آسیبهای روحی در نظر بگیریم؛ مواردی که احتمالا هر روز، یک بار با آن مواجه میشویم و بهراحتی از کنارش عبور میکنیم، بدون اینکه بدانیم همین اتفاقهای ساده، همین سکوتهای ممتد افراد چه فجایعی میتواند به دنبال داشته باشد.
«ترتیوی، شاعر برندهی جایزهی پولیتزر، تجربهی کودک آزاردیدهای را روایت کرده که معتقد است باید تلاش بیشتری برای نجات مادر و برادرش و شاید حتی خودش انجام میداده است. او این تجربه را بهشکل تکاندهندهای بیان میکند. بهندرت با کتابی مواجه خواهید شد که تجربهی تروما و حس گناه و شرم را مانند کتاب مموریال درایو تا این حد درخشان به تصویر کشیده باشد.»