از ازدواجشان چیزی نگذشته بود که داشتند پله های دادگاه خانواده را میشمردند هیچ مشکلی نداشتند. اما کم صبر بودند به هم فرصت اشتباه نمی دادند. با کوچک ترین اشتباه یا خطایی سر هم داد میزدند و به هم ناسزا میگفتند در این مدت یک روز و شب خوش برای هم نگذاشتند تمام زندگیشان به دعوا و کتک -کاری گذشت برای یک بار نشد کنار هم بنشینند حرف -بزنند و به جای فحش و ناسزا گفتن خانه را به محلی برای آرامش تبدیل کنند به خانه ی بیخشم فکر می کردند اگر کوتاه بیایند به غرورشان بر می خورد. آن قدر حرمت بینشان شکسته شده بود که به جز طلاق راهی پیش رویشان نمیدیدند آتش خشم اگر به جان خانواده بیفتد، همه را با هم میسوزاند پس چه خوب است برای یافتن خانه ای بی خشم مهارت مدیریت هیجانات منفی را بیاموزیم و خانواده را از آسیبهای آن نجات دهیم.