داستان از جایی شکل میگیرد که او دلباخته نوه حاجخانم یعنی «نفس» میشود و خود را درگیر ماجراهای آنها میکند.
زاویه دید این کتاب مَنراوی اصلی است و راوی به طور مستقیم افکارش را با مخاطب در میان میگذارد. بخشی از طنز کتاب نیز به همین افکار مربوط میشود که با مسائل اجتماعی هماهنگ شده و حرفی برای گفتن دارد.
زمینهسازی اتفاقات در فصلهای ابتدایی بهوسیله دیالوگها و موقعیتهای مختلف بهدرستی انجام میشود و کمی طول میکشد تا شوخیها جان بگیرند.
با آمدن «آقا شعبان» و پیشآمدن چالشهای فوتبالی بین او و حاجخانم، موقعیتهای طنز بیشتر میشود و شوخیهای راوی آنها را تکمیل میکند.
این شوخیها باعث میشود که راوی صرفاً قصهگویی نکند و مخاطب با یک داستان معمولی روبرو نشود. همچنین مخاطب میتواند مسائل مختلف ورزشی و اجتماعی را از نگاه چندوجهی نویسنده ببیند، به آن بخندد، کمی فکر کند و از آن بگذرد تا به ادامه داستان برسد.
در «حاجخانم گل فوتبال» شخصیتها از پدر و مادر راوی، حاجخانم، بچههای محله، برادران میوهفروش و سوپرمارکت و حتی «نفس» بهاندازه خودشان ایفای نقش میکنند و صحبتهایشان را طولانی نمیکنند.
احترام به بزرگترها و خانواده، آداب عاشق شدن و ابراز علاقه و عاقبت نداشتن دروغگویی از جمله نکاتی است که در این کتاب آمده و با زبان طنز به خواننده گوشزد میشود.
تضاد و تناقض در موقعیتهای پیشآمده، استفاده از اطلاعات ذهنی و دانستههای خواننده و استفاده از جملات کوتاه از ویژگیهای این کتاب است که باعث میشود مخاطب خود را در دل داستان پیدا کند.