عشق، گذشتهای تکاندهنده، حالی سرشار از سؤال، آیندهای هولناک. کازوئو ایشیگورو در کتاب هرگز ترکم مکن، از سرگذشت انسانهایی میگوید که نامطمئن از دلیلِ وجودیشان، در به در دنبال مفرّی برای زندگی، برای نفسکشیدن، میگردند.
ایشیگورو داستانی معمایی با لطافتی شکننده و شجاعتی اخلاقگرایانه خلق کرده که در کُنه خود، به این سؤال میپردازد: انسان بودن یعنی چه؟هیلشام به مدرسهی شبانهروزی ایدهآل و آرامی میماند که به دور از تأثیر تندوتیز شهر و زندگی شهری، در حال تربیت انسانهایی فرهیخته است که دربارهی هنر میخوانند و ادبیات دغدغهشان است.
اما عجیب اینجاست که دانشآموزان هیلشام تقریباً هیچ از دنیای بیرون از دیوارهای تنگ مدرسه نمیدانند. کتی به همراه دوستانش روت و تامی میبالد و به خانم جوانی تبدیل میشود و سودای بلندپروازی آنها را به جای میرساند که حقیقتی تکاندهنده دربارهی خانهی امنشان کشف میکنند.
"هرگز ترکم مکن" از مرزهای یک اثر ادبی فراتر میرود. این کتاب معمایی میخکوبکننده است، داستان عشقی زیبا، و نقدی برّان از نخوت انسانی و بازبینی اخلاقی نحوهی برخورد ما انسانهای بهظاهر کامل با آنها که آسیبپذیر و درمانده و «متفاوت»اند.