جان متوجه میشود که جیک بهشدت زیر سلطهی همسرش بوده و این فشار سبب شده تا او در دنیای خیالی خودش زندگی کند. جان اندکی از محدودیتهایی را که مادرش بر پدر اعمال کرده میکاهد و او تا حدی روحیهی از دسترفتهاش را بازمییابد. اما با مرخصشدن مادر از بیمارستان، بار دیگر همهچیز به روال سابق بازمیگردد، اما جیک دیگر آن آدم سلطهپذیر قبلی نیست!