اولین بار، زمانی با هم حرف زدیم که من و مایکل تازه با هم آشنا شده بودیم؛ بار دوم، وقتی بود که جوجو به دنیا آمد و سومین بار هم، زمان تولد مایکلا بود. با این حال، قبول کرد و بهم گفت که باید به کیل، به ییلاق آبا و اجدادی مایکل و والدینش، همان جایی که آن بار قرار داشت، بروم و خودم را به گلوریا معرفی کنم.