. اتاق خالی و امن به او پوزخند زد. در نیمه باز دستشویی را نادیده گرفت و در اتاق را از داخل قفل کرد. چراغ خواب و لامپ آینه را روشن کرد و تفنگش را روی کاناپه کنار پنجره انداخت. بعد خم شد و تاری از موهای سیاهش را، چپانده شده لای کشو میز تحریر و در همان جا که پیش از شام رهایش کرده بود، بررسی کرد؛ هنوز بی حرکت سر جایش بود. بعد رد کم پودر تالک بر لبه داخلی دستگیره چینی گنجه لباس را بررسی کرد. دست نخورده به نظر می رسید. به دستشویی رفت و درپوش مخزن آب توالت را برداشت و سطح آب آن را نسبت به خراش کوچک روی شناور سنجید. انجام تمام این کارها، وارسی این نشانه های جزئی سرقت، باعث نشد احساس حماقت یا شرمساری کند. او یک مامور مخفی بود و به لطف همین توجه دقیقش به جزئیات حرفه اش هنوز زنده بود.