- دختر صیغهایاش هستم.
افسر نگهبان گوشهایش تیز شد و به دختر حدوداً سی سالهای که داشت به گروهبان کارت شناسایی نشان میداد نگاه کرد و گفت:
- یعنی چی دختر صیغهایاش هستی؟ پیرمرد خجالت نمیکشد افتضاح پشت سر افتضاح. دختر صیغهای نداریم دختر جان. این طوری گفته است که خامت کند بتواند...
استغفرالله.
دختر گفت:
- نه آنطوری نیست که شما فکر میکنید. ایشان فرمودند چرا فامیلم با فامیل پدرم یکی نیست، گفتم دختر صیغهایاش هستم. یعنی مادرم صیغهاش بوده است. بعد رفته با یکی دیگر ازدواج کرده آن یک نفر دیگر به اسم خودش برایم شناسنامه گرفته است.