در ژاپن عصر تایشو، تانجیرو کامادوی خوش قلب از طریق فروش زغال به زندگی با خانوادهاش مشغول است. اما زندگی آرامش با سلاخی شدن خانوادهاش توسط یک شیطان از هم میپاشد...
در ژاپن عصر تایشو، تانجیرو کامادوی خوش قلب از طریق فروش زغال به زندگی با خانوادهاش مشغول است. اما زندگی آرامش با سلاخی شدن خانوادهاش توسط یک شیطان از هم میپاشد...
پسری 13 ساله به نام «هابو»، به اختلال «آلبینیسم» (زالی) دچار است و در تلاش برای بقا در تانزانیا؛ جایی که افراد مانند او هم مورد احترام هستند و هم مورد تبعیض—برخی حتی فکر می کنند اعضای بدن افراد دچار به این اختلال، دارای قابلیت های جادویی است و حاضرند آن ها را به قتل برسانند.
در ژاپن عصر تایشو، تانجیرو کامادوی خوش قلب از طریق فروش زغال به زندگی با خانوادهاش مشغول است. اما زندگی آرامش با سلاخی شدن خانوادهاش توسط یک شیطان از هم میپاشد...
راس فقط میخواهد عادی باشد. دوست ندارد موهاتش برنزند تا تک كله عجتب سرس بگذارد تا با رفقاتی سروکله بزند که نمیدانند با بچه ای که مبتلا به سرطان است چطور برخورد کنند.