کتاب "مهمان هایی با کفش های لنگه به لنگه"، شامل مجموعه داستانکهایی با وقایع، ماجراها و شخصیتهای مستقل است و با روایتی شیرین و جذاب، شور و شادابی جانبازان عزیز و سرافراز کشورمان را به تصویر میکشد.
«هستی» دختر 12 ساله و پرشر و شوری است. او عاشق ژیمناستیک و فوتبال است و از عروسک و کارهای دخترانه بیزار است. روزی بر اثر جنبوجوش فراوان دستش میشکند و پدر که در دریا روی نفتکش کار میکند، از اینکه نتوانسته به سر کار برود و مجبور است هستی را به بیمارستان ببرد خشمگین است؛ اما به زودی خبر بمباران شدن نفتکش و آتش گرفتن آن را میشنود و پدر و اهالی خانواده شکستن دست هستی را سبب خیر دانسته و به او افتخار میکنند...
این رمان سرشار از لحظات دراماتیکی است که احساسات مخاطب را مدام به بازی میگیرد. داستان به خوبی تصویری از تفاوتهای فرهنگی، جنگ و تعصب را نشان میدهد و به مقولات مهمی از جمله سرکوب، فقر و مهاجرهراسی میپردازد.
کتابی جذاب که به مسئلهی طلاق و تأثیر آن بر روی فرزندان خانواده میپردازد. در طول این کتاب شخصیت اولِ داستان با احساسات مختلفی مثل بیتفاوتی، خشم، تنفر و پذیرش روبهرو میشود و در نهایت میآموزد که باید به تمام احساساتش اهمیت بدهد و آنها را بپذیرد، چرا که ما تنها آن وقت است که از آنها عبور میکنیم.