در این قصهی تاریک آمیخته به طنزی ظریف؛ سونیا چطور باید با مربی رانندگی با آن صدای خشن، با تنهایی، با خواهری که حتی جواب تماسهایش را نمیدهد و ماساژوری که دم بهدم به مراقبههای وهمآلود دعوتش میکند به زندگی رونقی بدهد.
هریت و وین از زمان دانشجویی، زوج کامل ومعرکهای محسوب میشدند. مثل نمک و فلفل، عسل و چای، خرچنگ و نان رول، با هم جور بودند. اما حالا، به دلایلی که هنوز در موردشان صحبت نکردهاند، اینطور نیستند.