شکلش را مثل آش نذری به سرعت بین تمام دور و بری ها قسمت می کرد.

به نظر زن رسید که او غمگین است.

آن ها با هم نقشه کشیده بودند تمام تعطیلات را در همین باغ به خوشی بگذرانند.تام نیم نگاهی به باغ انداخت و به سمت خانه برگشت.همانطور که از پله ها پایین می آمد با صدای بلند گفت : « خداحافظ پیتر»

گاهی یک خبر کوتاه از معشوق،حجم عظیمی از آرامش و خوشبختی را در شریان حیاتی عاشق تزریق میکند.

شبی دو دزد متبحر به خانۀ نجیب زادۀ ثروتمندی داخل شدند که در فراست زبانزد خاص و عام بود.

جیمی سارانو در رادیو کار می کند. او آدمی است که دیگر لذتی از زندگی نمی برد و بی خیال امروز و فردا شده است...