کاتب: به جای نوشتن مهملات و تشبهات و شبهات، انتقال به کار غزل کنید! خطر از بیخ گوش شما گذشت. مژدگانی حقیر سراپا تقصیر فراموش نشه! ختم برداشتم، به خیر و خوبی تمام شدنِ این غائلهرو!
قرار شد فقط من بپرسم! میتونستم بشینم و قرار بگیرم؟ قرارمون این بود؟ اون شهر آرمانی که مدام ازش حرف میزدیم همین بود؟ تحمل شاهی که قرنی حکومت کنه و بگیر و ببند و بزن و بکش داشته باشه؟...
کتاب "شک"، روایتی تلخ و واقعی از زنی است که میان اعتماد و بیاعتمادی باید خودش را، همسرش را و شاید گذشتهاش را دوباره بشناسد. داستانی از تردید در زندگیهای زناشویی، داستانی از شک یک زن به شوهرش، به شوهری رفیق باز...
وقتی نامه تمام شد، لرزش عجیبی تمام وجودم را گرفت. نمیدانم از سرمای هوا بود یا سرمای روزگار که آنطور به لرزه افتاده بودم. همانجا پای دیوار از سر بدبختی و استیصال سر خوردم و نشستم...