دزدان و حرامیان هرچه تلاش می کردند نمی توانستند آرامش شهر را به هم بریزند و در تاریکی و در خم کوچه ها راه را بر مردم ببندند و اموال آنان را به سرقت ببرند؛ چرا که نام پهلوان سعید و پهلوان صادق لرزه بر اندام نابکاران می افکند
آنان متوجه میشوند مسئولین سیرک بزرگ شهر با حیوانات بدرفتاری می کنند؛ از جمله با بچه خرسی که مادرش را تازه از دست داده است. آنان نقشه ای میکشند تا بچه خرس را نجات بدهند؛ اما تربیت بچه خرس کار چندان ساده ای نیست...