داستان رمان پرده خوان در اوایل دهه 1930 در لیمباخ ، یک روستای صنعتی اتفاق می افتد که از افسردگی رنج می برد چرا که تمام ساکنین آن، کار خود را از دست داده اند.
ترلس، یکی از این سه نوجوان است که پریشاناحوالی و آشفتگیهایش، ورای دو دست دیگرش، یادآور میلورزیهای سرشار از شدت شخصیتهای ساد و درعینحال روان زخمی و رنجور مردان و زنان داستایفسکی است...