نوالیس در دورهای پرالتهاب زندگی میکند؛ زمانی که بیماریهایی مانند سل و آبله، جان بسیاری از مردم را میگیرد و سرنوشت خود او نیز به همین بیماریها گره میخورد. این کتاب با دقت، فضای تحول ادبی و هنری قرن هجدهم را به تصویر میکشد و شخصیتهای بزرگی مانند شلگل، گوته و فیخته نیز در پسزمینۀ داستان حضور دارند.
داستان حول محور «گل آبی» میچرخد؛ داستانی که نوالیس خود آن را نوشتهبود، اما هرگز به پایان نرساند. در این رمان، گل آبی نماد سوفی و مفهوم جستوجوی عشق و کمال است؛ همان هدف گمشدهای که نوالیس در زندگیاش به دنبالش بود. فیتزجرالد در این اثر با زبانی ظریف، به عمق اندیشههای عاشقانه و عارفانۀ نوالیس نفوذ میکند و تصویری ماندگار از دوران طلایی رمانتیسم میسازد.