وینسنت این بیرون تنهاست، جایی برای پنهان شدن ندارد و میداند اگر آیرین، این زن ناشناس زیبا، او را در اتومبیلش پناه نمیداد، ساعتی بعد دوباره در چنگال پلیس و پشت میلههای زندان بود. حالا وینست پاری مجبور است چهرهای جدید بیابد و هویتی نو برای خود دستوپا کند؛ او میخواهد قاتل واقعی همسرش را پیدا کند تا غرور ازدسترفتهاش را بازیابی کند و شاید دوباره دل ببازد. با این حال دست تقدیر در میانهی این تعقیبوگریز او را به جغرافیای دیگری خواهد کشاند.