این رمان که داستان آن در عصر جاز در لانگآیلند، در نزدیکی نیویورک رخ میدهد، روابط متقابل نیک کاراوی، راوی اولشخص داستان با جی گتسبی، میلیونر مرموز و اندیشهی همیشگی گتسبی برای پیوستن دوباره به معشوقهی سابقش، دیزی بیوکنن را شرح میدهد.
نیک کاراوی از میدوِست به نیویورک نقلمکان میکند تا بهعنوان فروشندهی اوراق قرضه، مشغول به کار شود. او بنگالویی را در وست اگ اجاره میکند و همسایهی شخص پولداری به نام گتسبی میشود که مهمانیهای مجللی را در ملک خود برگزار میکند.
دیزی، عموزادهی نیک است که به همراه همسرش، تام بیوکنن از شیکاگو به ایست اگ، شهرکی شیک و امروزی در آنسوی خلیج نقلمکان کردهاند.
نیک یک سَرِ شب برای شام به خانهی خانوادهی بیوکنن میرود و در آنجا با جردن بیکر، دوست دیزی و گلفباز آشنا میشود. هنگام خوردن شام، تلفن خانه زنگ میزند و پس از خروج تام و دیزی از اتاق، جردن به نیک میگوید تام معشوقهای به نام مرتل ویلسون دارد که در درهی خاکستر زندگی میکند و گاه و بیگاه به تام زنگ میزند.
نیک در راه بازگشت به خانه، گتسبی را درحال تماشای نوری سبز میبیند که از آنسوی خلیج میآید.
چهچیزی در آن سوی خلیج توجه گتسبی را جلب کرده؟ چه رازی در پس زندگی پنهان است؟ سرانجام گتسبی و دیزی چه خواهد شد؟
این کتاب، یک شاهکار بزرگ ادبیات جهان است که قطعا در کتابخانهی شما خواهد درخشید...