سرد بود. دست گورکن داشت میلرزید، صورتش می لرزید، پاهایش می لرزیدند، لب هایش هم رکن همراه بدنش می لرزید و میخواست بیل را رها کند روی زمین و خاک را بریزد روی خاک و بگذارد بدود برود کجا می خواست فرار کند فرار کجا؟ اما نه از ترس نه از مرده مرد، مرگ خورده، از باد که بود باد بود و به سرعت باد بود و حمله میکرد و نه به زنده و نه به مرده، هیچ کدام رحم نمی کرد؛ زنده میلرزید، مرده می لرزید. زنده و مرده، گور و گورکن و گورستان همه می لرزیدند و می خواستند.