پا به فرار اما نه، این باد نه باد نبود حتم دارم داشتم انگار جمعیتی از مردگان می دیدم در برابرم، می دیدم راه افتاده بودند در گورستان و جوری سمت من قدم بر می داشتند که انگار داشتند حمله میکردند به من، حمله به قاتلشان.
در رابطه با تخت یکنفره هم که گفتی، وقتی داشتم نام هات را میخواندم، آبرویم رفت لطفا هروقت خواستی از این چیزهای خصوصی بنویسی، علامتی، نقطه قرمزی، چیزی بگذار که من به آنجاها که رسیدم، یواشکی بخوانم یا اصلا نخوانم.