لینزی کری نویسندهی کتاب خانهای روی گورها با داستانی ترسناک و رازآلود بازگشته است تا داستان دختربچهای را تعریف کند که باید به کمک سرنخهایی دلهرهآور، پرده از راز فاجعهای بردارد که صدسال پیش رخ داده... هیزل دوازدهساله عاشق کارآگاهبازی است و وقتی خبردار میشود برادرش دن میخواهد به گورستان برود و قایمباشک بازی کند، تصمیم میگیرد بالاخره معمای ارواح گورستان را حل کند، اما... بهمحض تمامشدن بازیشان همهچیز خراب میشود. دوست صمیمی برادرش گم میشود و انگار آب شده و رفته توی زمین. پیداکردن اورت کار این دو نیست، مخصوصاً اگر غیبشدنش ربطی به گذشتهی تاریک گورستان داشته باشد...