گشنگی از بطن یک خانوادهی نهچندان خوشبخت آغاز میشود. راوی دختر جوانی است که با مادر و برادر و پدر پیرش، که آلزایمر و مشکلات عدیدهی گوارشی دارد، در خانهای کوچک زندگی میکند. طراح لباس است و میخواهد به هر طریقی وارد یکی از مشهورترین مزونهای لباس زنانهی تهران شود، مزونی که فقط برای آدمهای خاص لباس طراحی میکند و البته برخی از مشتریهایش به شکلی مشکوک میمیرند…
طنز سیاه سنگستانی و توجه به جزئیات کماهمیت اما تعیینکننده این اثر را هم معماگونه کرده و هم تبدیلش کرده به رمانی که درونش باید مراقب سایهها و آدمهای ناپیدایی باشیم.