نثر هن لطیف و همراه با طنزی ملایم و همدلی پنهان است که هر تعامل داستانی را واقعی و صمیمی میسازد. این رمان با ظرافت، به مضامینی مانند تنهایی، احساس تعلق و ارتباط انسانی میپردازد و از دریچهی تأثیر عمیق و خاموش ادبیات به این مفاهیم نگاه میکند. خود کارل که ابتدا به نظر میرسد اسیر روال و سنتهای همیشگی است، در این مسیر سفر و رشد و خودشناسی را تجربه میکند. این روال زندگی او با ورود شاشا، دختربچهای سرزنده و پرشور، مختل میشود. شاشا که بهعنوان دوستی تازه و بهنوعی محرک تغییر وارد زندگی او میشود، کارل را تشویق میکند که با گذشتهاش روبهرو شود و از ترسهای خود عبور کند.