ن می تونستم با حداکثر سرعت کیلومترها حرکت کنم، همون طوری که می تونین وقتی هیچ هوایی دور و برتون نیست حرکت کنین، و هر چی می دیدم تا چشم کار می کرد همه اش خاکستر بود رو خاکستری. هیچ تضاد مشخصی وجود نداشت: تنها سفید سفید واقعی که وجود داشت، اگه می تونست وجود داشته باشه، تو مرکز خورشید بود و شما هم نمی تونستین حتی با چشماتون نگاهی دزدکی بهش بندازین؛ و تازه از مشکی مشکی هم به اون صورت خبری نبود، حتی تاریکی شب هم وجود نداشت، چون تمام ستاره ها همیشه روشن بودند.