بعد با عشقش برود جایی مثل یک مزرعه در کلبهای چوبی به دور از هیاهوی میترا و مجیدهای این شهرصبح به صبح به مرغ و خروسهایش دانه بدهد.شیر گاوهایش را بدوشد و بعد برای گیلبرت غذایی خوشمزه آماده کند...