چهرهی پنهان عشق روایت یک خلسه است به درازای یک شبانه روز در خانهای درندشت. با هر بار زنگ خوردن تلفن گویی خلسه میشکند، داستان ورق میخورد و نور صحنه بر بازیگرانی تازه میتابد، دوتا از آنها افسر آگاهی هستند که مصرانه خانه و زندگی سپهری را در جست وجوی چیزی مشکوک زیرورو میکنند و این بهانهای شده است که او نیز خودش را و احساسات عمیقی را که در این سالها تجربه کرده یکبار دیگر مرور کند.