داخل شهر پاریس شدم که این شهر دارالسرور شهرهای فرنگستان است و پایتخت دولت جمهوری فرانسه است که آوازه نکویی و آبادی آن عالمگیر است و تمام خلق عالم آرزوی دیدن این شهر قشنگ مرغوب غمزدا را دارند. زمین آن از هر جهت بر تمام پایتختهای آباد دنیا شرف و افتخار دارد. مردمانش همه با علم و با تربیتترین ملل بیدار روی زمین میباشند… هر کسی که در دنیا آمده باشد و پاریس را ندیده باشد مثل این است که هیچ در دنیا از عدم به وجود نیامده است. میتوان بهشت روی زمین گفت. پاریس معدن علم است و هنر، نه علم و هنر بی ثمر. بنده هنگامی که وارد این شهر شدم چنان مات و متحیر بودم که راه رفتن خود را نمیدانستم که به کدام سمت میروم. چشمم تیره و عقلم خیره شد. قریب یک ساعت در پای ماشین راه آهن بیهوشانه آن طرف آن طرف نظر میکردم و حیران و سرگردان بودم. بعد هم بیهوشانه و مبهوت، سوار اتومبیل شده، روانه شهر گردیدم.