هیچکدام از آنان میزبان را که یک میلیونر مرموز است نمی شناسند و او را هیچ جا پیدا نمی کنند. بعد از رسیدن به مقصد تلاش می کنند که ارتباط با یکدیگر را پیدا کنند اما تمام چیزی که این ده مهمان در آن اشتراک دارند، یک گذشته ی پلید و تاریک است که تمایلی به آشکار شدندش ندارند و یک راز که مهری بر سرنوشتشان خواهد بود.
بعد از مواجه شدن با شعر کوچکی درباره ی نحوه ی مرگ "ده بچه زنگی"، آن ها تصمیم می گیرند که تا صبح فردا برای این قضیه صبر کنند و اگر خبری نشد به خانه هایشان برگردند. اما خبری از برگشت به خانه نیست و یک به یک مرگ مهمانان فرا می رسد. هر مرگ مطابق شعر "ده بچه زنگی" اتفاق می افتد و حالا اضطراب و بدبینی بر جمع آنان غالب شده است.