لحظه هایی از درد و رنج، اشراق، مهر و خشونت که تنها در زیبایی و سودمندی حیات ساده و برهنه انسان آرام و قرار می گیرد، همچنان که پرستویی هراسیده میان دستانی مهرآمیز یا خرسی گریزان از جنگ در پناه یک درخت گردو آرام می گیرد یا همچون مردی غمگین که در دل صحرای سرزمین بیگانه درد و اندوهش را بازگو می کند و از آن رها می شود.