گوئن هر بار چشمهایش را میبست، او را در کابوسهایش میدید. اکنون چشمهایش باز است و او همچنان آنجا ایستاده...
گوئن پراکتور در نبرد برای نجات فرزندانش از دست شوهر سابقش، قاتل زنجیرهای ملوین رویال، و همدستان دیوانۀ او پیروز شد. اما جنگ هنوز تمام نشده است؛ نه از وقتی ملوین از زندان فرار کرده، نه از وقتی گوئن پیامکی ترسناک دریافت کرده...
دیگه هیچجا جات امن نیست.