سرگذشت نوجوانی و جوانی شخصیتی جدید به نام نیما اسفندیاری و فراز و نشیبهای فراوان زندگی او را روایت میکند. نیما در مسیر یک اردوی ورزشی به همراه همتیمیهایش، گرفتار دوزخی سرد با سرمایی منجمدکننده میشود. این گرفتاری همزمان است با سفری دیگر، سفری درونی که نیما در آن به جهان امیال و خواهشهای سرکوبشده و محبوس خود پا میگذارد. هزارتویی که نیما در آن قدم گذاشته، مملو از موانع ذهنی و عینی است. گاهی حتی مجبور به مبارزه با دیوهای دهشتناکی میشود که راه را بر او بسته و از رسیدن او مقاصد و اهدافش جلوگیری میکنند. گویی حین کشمکشهای درونی و بیرونی و پس از هر خانی که از سر میگذراند، چراغی تازه پیش پایش روشن میشود. مقصد همچنان تاریک است و ناپیدا، اما حضور و غیاب مداوم یلدا شاید راهنمای او باشد. کتاب حاضر، از داستان جذاب و میخکوب کننده و همزمان عمیق و قابلتأمل برخوردار است که درعینحال هم باعث سرگرمی مخاطب خود شده و هم او را به تفکر و اندیشه در عمیقترین لایههای شخصیت خود وامیدارد. به سبب این دلایل و همچنین نثر شیوا و روان آن، مطالعه این کتاب بسیار مفید و سودمند بوده و تجربهای فراموش ناشدنی را برای خوانندگان خود به ارمغان میآورد.