داستان کتاب قلعه حیوانات در مورد انقلابی است که بر اساس برادری و برابری شکل میگیرد ولی در آخر با شکست مواجه میشود.
در ابتدا، گروهی از حیوانات مزرعه که مورد بدرفتاری صاحب مزرعه قرار دارند انقلاب میکنند و قوانینی را برای پایهریزی جامعهای مبتنی بر مساوات و برابری به تصویب میرسانند ولی این قوانین به تدریج زیر پا گذاشته میشود و ماجراهایی را پیش میآورد.
هر یک از حیوانات این داستان نماینده تیپ یا طبقه خاصی از اجتماع هستند. خوکها همان بلشویکها هستند که کارشان خواندن، نوشتن و سازماندهی سایر حیوانات است. ناپلئون همان استالین است و اسنوبال، نقش تروتسکی را ایفا میکند. بوکسر، اسب زحمتکش نمایندۀ طبقۀ کارگر است و … .
جورج اورول به خاطر دو کتاب «قلعۀ حیوانات و ۱۹۸۴» به شهرت رسید. کتاب مزرعۀ حیوانات یا همان قلعۀ حیوانات ظاهرا داستانی راجع به حیوانات است. داستان در مورد انقلابی است که با شکست مواجه میشود و بر اساس انقلاب روسیه و سوء استفادۀ جوزف استالین از قدرت به رشتۀ تحریر درآمده است. پیام کلی کتاب این است که تمایل انسان به قدرت مانع از شکل گیری جامعه بیطبقه میشود.
داستان با توصیف شبی شروع میشود که خوکی به نام میجِر پیر حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن میگوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت میکند. وی سپس یک سرود قدیمی به نام جانوران انگلستان را به آنان یاد میدهد که بعداً به سرودی انقلابی در بین حیوانات مزرعه تبدیل میشود.
پس از چندی حیوانات در پی شورشی مالک مزرعه به نام آقای جونز را از مزرعه بیرون کرده و خود اداره آن را به دست میگیرند. پس از این انقلاب حیوانی، خوکها (که از هوش بالاتری نسبت به سایر حیوانات برخوردارند) نقش رهبری حیوانات مزرعه را به دست میگیرند. اما پس از چندی در بین خود حیوانات یک سری توطئه و کودتا انجام میگیرد؛ ناپلئون که یکی از دو خوک پرنفوذ مزرعه است با استفاده از سگهای درندهای که مخفیانه تربیت کرده بود اِسنوبال، دیگر خوک پرنفوذ مزرعه را فراری داده و خود به رهبر بلامنازع مزرعه تبدیل میشود.
پس از آن اِسنوبال عامل جونز معرفی شده و تمام اتفاقات بد و خرابکاریهایی که در مزرعه صورت میگیرد به وی یا عوامل او در داخل مزرعه نسبت داده میشود و به فرمان ناپلئون عده زیادی از حیوانات به جرم همکاری با اِسنوبال توسط سگها اعدام میشوند. در ادامه داستان، خوکها بهتدریج تمامی قوانین حیوانات را زیر پا میگذارند. قانون اساسی حیوانات معروف به «هفت فرمان» به تدریج محو و تحریف میشود، خواندن سرود جانوران انگلستان قدغن میگردد، حیوانات با غذای روزانه کم مجبور به کار زیاد میشوند، در حالیکه خوکها فقط فرمانروایی میکنند و غذای زیادی میخورند و از تمام امکانات رفاهی استفاده میکنند و حتی یاد میگیرند که چطور روی دوپا راه بروند و با انسانها معامله کنند.
از جمله برنامههای ناپلئون، ساخت «آسیاب بادی» است که قرار است برای بهبود کیفیت زندگی حیوانات ساخته شود. نقشه اولیه این آسیاب توسط اِسنوبال طرحریزی شده بوده و در ابتدا ناپلئون به مخالفت با آن برمیخیزد ولی بعدتر با بیرون راندن اِسنوبال، ایده ساخت آن را دوباره پی میگیرد اما به دلیل بیکفایتی ناپلئون، ساخت آن به شکل مطلوبی پیش نمیرود. در پایان، ساخته شدن این آسیاب، که با فداکاریها و زجر و تحمل فراوان حیوانات مزرعه امکانپذیر میشود، نه تنها به بهبود وضعیت زندگی حیوانات منجر نمیشود، که خود به اسبابی برای بهرهکشی بیشتر از حیوانات بدل میگردد.
پس از پیروزی انقلاب حیوانات، یک قانون اساسی معروف به «هفت فرمان» بر روی دیوار مزرعه نوشته میشود که شامل بندهای زیر است:
همه آنها که روی دوپا راه میروند دشمن هستند.
همه آنها که چهارپا یا بالدار هستند، دوستند.
هیچ حیوانی حق پوشیدن لباس را ندارد.
هیچ حیوانی حق خوابیدن در تخت را ندارد.
هیچ حیوانی حق نوشیدن الکل را ندارد.
هیچ حیوانی حق کشتن حیوان دیگری را ندارد.
همه حیوانات با هم برابرند.
در طول داستان، مشخص میشود که همه «هفت فرمان»، به مرور زمان، با تحریف و تغییر مواجه میشود و در اواخر داستان تمام شش فرمان اول از روی دیوار پاک شده و جمله هفتم نیز به صورت زیر تحریف میشود:
«همه حیوانات باهم برابرند، اما بعضی برابرترند»
دربارهی نویسنده
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول متولد ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ و درگذشته در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ میباشد و ملیتی هندی-انگلیسی دارد. او را بیشتر با دو رمان مزرعهی حوانات و هزار و نهصد و هشتاد و چهار میشناسند. وی همینطور با نقدهای بیشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.