آیا ابزارهای جدید، پیشرفتهای فناورانه و بینشهای کارساز همواره مفیدند؟ آیا هر بینشی مؤثر خواهد بود؟ یا برعکس، انتخاب جوامع و نخبگان دربارهی چگونگی استفاده از بینشها و
فناوریهاست که تعیین میکند آنها دردی از آحاد مردم یک کشور یا دنیا برطرف خواهند کرد یا خیر؟
عجم اوغلو و جانسون در این کتاب براساس شواهد تاریخی پرشمار نشان میدهند که پیشرفت فناورانه، بهویژه هوش مصنوعی در سالهای اخیر، و بهطور کلی همهی بینشهای زیروروکننده، برخلاف برخی ادعاها، ممکن است بر فقر و نابرابری بیفزایند و این شیوهی کاربرد آنهاست که تعیین میکند آیا از رنج مردم جهان خواهند کاست یا خیر. آنها با مرور برخی جهشهای فناورانه در تاریخ جهان، از هزارههای دور تا
قرون وسطی و سپس اروپای قرون اخیر و آمریکای قرن بیستم، ادعای خود را ثابت میکنند و به مخاطب کتاب، اعم از مردم عادی، سیاستگذاران و نخبگان جهان، دربارهی افزایش پایش و خفقانِ ناشی از رشد این فناوریها هشدار میدهند.