افتراق میان علوم و هنرها همیشه در تاریخ فرهنگی آدمی به لحاظ ایهام باعث کشفیات علمی و بیان نوین هنری بر اساس دریافتهای تکاملی بوده است و از زمان نوپردازی فرهنگی تاکنون به رغم موارد سنگین اختلاف محل مراجعه شمرده شده. در میان علم و هنر این فاصله خالی را فلسفه پر کرده و فیلسوفان خود به دلیل زبان غریب و ناآشنا برای عوام در استدلال ناچار از روش علمی بهره گرفته اند زیرا هنگامی که فلسفه مدعای معرفت به واقعیت جهان خاکی را از طریق علوم مریی می دارد خود را به عنوان اصل حیاتی زندگی معرفی می کند آنطور که گویی بدون آن هیچ مقصد دیگری برای بشریت متصور نخواهد بود.