کتاب عشق و آگوستین قدیس نسخۀ بازنگری شدۀ رسالۀ دکتری هانا آرنت است که زیر نظر مارتین هایدگر و کارل یاسپرس نوشته شده است. آرنت در این اثر، تحت تأثیر شیوۀ فلسفهورزی استادانش، تفسیری اگزیستانسیال از دیدگاه آگوستین دربارۀ عشق به دست میدهد: عشق به مثابۀ نحوهای از «در جهان بودن». او از دو انگارۀ آگوستینیِ عشق بهره میگیرد: کوپیدیتاس و کاریتاس، که اولی عشقی تملکجویانه است و دومی عشقی عاری از خودخواهی. این دو از نگاه آرنت دو نحوۀ متفاوت از «در جهان بودن»اند؛ یکی گرفتاری در بند دنیا و دیگری آزادی از هر آنچه رنگ تعلق میپذیرد. کوپیدیتاس همیشه میان دو ترس در آمدوشد است: ترس از نرسیدن به آنچه میخواهیم و ترس از فقدان آنچه به تملک درآوردهایم. زندگی ما همواره یا «نه هنوز» است یا «نه دیگر». در مقابل، کاریتاس یعنی «عشق به همسایه». آرنت این تعبیر مسیحی را به معنای عشق به همۀ انسانها میداند بیآنکه دلبستهشان شویم و بیآنکه در اندیشۀ منفعت خویش باشیم. پرسش آرنت این است که اگر باید بیهیچ دلبستگی به انسانها عشق ورزید، چگونه میتوان اجتماعی از انسانها را تشکیل داد؟ چگونه میتوان دیگران را دوست داشت و از تعلق خاطر به آنها رها بود؟