یکی از دهها ایرادی که میتوان به مشکل سانسور ـ ممیّزی کتاب وارد دانست این است که زنجیرهی کارِ نشر نویسنده ــ به معنای هر چه در جای و به هنگام خود ــ گسسته میشود. مجموعهای به ناشر سپرده میشود و انگار باید آن را به دست فراموشی سپرد تا زمانی فرابرسد که به حکم قضاوقَدَر، سنگ مانع از مسیر انتشار کنار زده شود و توفیق عرضه بیابد. مدتزمانی که میتواند کم یا بیش از ده سال باشد. بدیهی است چنین کتابی انگار حلقهی گمشدهای است که چندی بعد یافته شده و ذهن نویسنده میباید خود را قانع کند که اثر بازیافته در سلسله ـ زنجیره و در جای خود قرار خواهد گرفت. این حکایت ـ نوشتارهای عبور از خود هم از زمرهی چنان آثاری است که بههنگام اقبال انتشار نیافت تا این سال که در آنایم، یکهزار و سیصد و نود و هفت، و تقریباً نزدیک به ده سال. اکنون چه توان گفت به جز اینکه از باب احترام به خواننده بیاید که شرححال این وجیزه چنین بود!