آدریان: یاد هملت میافتم. حالا ما هم مثل اون گرفتار هزارتوی شگفتانگیز ذهن شدیم. مضحک نیست که آدم بدونه نگرانیش با یه قرص برطرف میشه؟ ببین تو رو خدا، همۀ اسباب زندگی در اختیارش، و ارث سلطنت، خدم و حشم، اسب، اگر قرصه رو هم داشت، یه جوری با شاه کنار میاومد و با اوفلیا ازدواج میکرد. یا سقراط. به جای شوکران، یه قلپ لیتیوم میرفت بالا و قضیهش با شهردار فیصله پیدا میکرد و به صدسالگی هم میرسید. در ازاش چی از دست میداد؟ عقل و حکمت و یه خرده آگاهی که با رنج و ملامت به دست اومده. آگاهی و زور هم یهجور قدرته و حسنش هم همینه. پس چه عیبی داره که آدم بیاینکه رنج و مرارت بکشه قدرت پیدا کنه؟