داستان این نمایشنامه در آخرین روزهای جنگ دوم جهانی، در برلین در آوریل سال 1945 آغاز میشود. در آن زمان، حلقآویزکردن فراریان، نوجوانان ترسیده از جنگ و سربازان فراری از تیرهای برق خیابانهای شهر برلین امری غیرمعمول نبود. اگر کسی هم جرئت میکرد تا به جسد کسان خودش نزدیک شود، بلافاصله و در همانجا، هدف گلوله قرار میگرفت...
در نمایشنامهی برشت، آنتیگون انسانها را مخاطب خود قرار میدهد و قیام میکند. او علیه کرئون که مستبدی تمامیتخواه و محروم از خوی انسانی است برمیخیزد و نظم غیرانسانی شهر تب را محکوم میکند. کرئون به حرص و آز قدیمیترها خدمت میکند؛ کسانی که آتش جنگ را برای افزودن ثروت و قدرت خویش، به بهای از دست دادن فرزندانشان زنده نگه میدارند و هنگامی که در این جنگها شکست میخورند، با مویه و نیایش آن را حاصل ارادهی خدایان میدانند.