بخشی از کتاب
هنگام دیدن این گزارش با خود گفته بود چه وحشتناک! شکی نیست که وحشتناک بود، همچنانýکه دیدن قحطی و گرسنگی در اتیوپی وحشتناک است. اما آنیِس چه؟ مگر تجسم او در حالیکه روی پلههای کلبهای ته باغ نشسته و مدام با صدایی آرام میگوید شوهرش هیچوقت سبیل نداشته است وحشتناک نیست؟ سالها از پی هم خواهند گذشت و او زنی جاافتاده خواهد شد و سپس پیرزن خواهد شد و همچنان این جمله را تکرار خواهد کرد... تنها خدا -اگر میشد نامش را خدا گذاشت- میتوانست یاریاش کند. مرد بههیچروی به جعل واقعیت نمیاندیشید، بلکه خواستار معجزهای از خداوند بود...