در آثار ساعدی دوگانه ی پرتنش زبان زبان به مثابه ی امکان و زبان به منابه ی ابزار سرکوب در صحنه هایی از تعلیق و هراس آشکار میشود.
نمایشنامه های او نه تنها بازتاب دهنده ی واقعیتهای اجتماعی و سیاسی زمانه اش هستند بلکه صحنه هایی اند که قدرت در آن تولید و به چالش کشیده میشود و گاه به شکلی تراژیک فرو میباشد. در این صحنه ها بدن ها به ابزار بیان تبدیل میشوند فضاها به نمادهای قدرت بدل می گردند و سکوتها به بلندترین فریادها تبدیل میشوند.
این زبان تنها به واژه ها محدود نمی شود. صحنه ی تئاتر با تمام عناصرش از بدنها و حرکات گرفته تا سکوتها و غیاب ها در آثار ساعدی کلهایی منسجم زبانی میسازد. تمثیل هایی که به میدان بازی برای قدرت تبدیل میشوند در این متون بازیگران و ناظران جهان مرتی و جهان نامرتی حقیقت و وانمودگی با هم برخورد می کنند.
امکان رهایی در جهان نمایشی ساعدی نه در پایان بازی قدرت، بلکه در تغییر قواعد آن نهفته است. این نوشتار تلاشی است برای کشف این قواعد برای خوانش صحنه هایی که در آنها قدرت تولید تثبیته با ویران می شود.