در کتاب زندگی بعد از تو داستانی روایت میشود که در آن، گلایل روز ورود رضا به خانهشان، پس از مشاجرههایی که صورت گرفته از حال میرود و وقایع را نمیبیند. در آن زمان سامان که از حضور رضا ناراحت بود از شدت عصبانیت با رضا درگیر میشود. و گلهایی را که رضا برای خواستگاری آورده پرپر میکند. اما گلایل و رضا تسلیم نمیشوند و برای ساخت یک زندگی عاشقانه با یکدیگر تلاش میکنند تا اینکه ماجرای تازهای آغاز میشود. رضا که نظامی است برای مأموریت به سوریه میرود.