داستان در شهری اتفاق میافته كه مسئولينش معتقد به حقيقت هستند و اجازه هيچ گونه احساس يا تخيلی را به بچههای خود نمیدهند. لوييزا فرزند ارشد آقای گراندگريند هست كه از كودكی چيزهای زيادی آموخته و با تمام وجود او را از احساسات دور نگه داشته اند. او با اقای باندربی پولدار ازدواج میكند و …