کتاب حاضر در واقع ترجمهی کتاب دوم از این رساله است که در آن هیوم به تحلیل احساسهای گوناگون انسان و تأثیر روابط بینانسانی بر آنها میپردازد. کتاب حاوی ایدهها و نکات روانشناختی ژرفی است که اگرچه در زمان حیاتِ هیوم و نیز مدتهای مدیدی پس از آن، مردم و حتی متفکران توجه چندانی به آنها نکردند، گذر زمان پرتو جدیدی بر آنها افکنده و آنها را به میزان بیشتری به حیطهی توجه کشانده است. نتایج پژوهش هیوم در شناخت طبیعت انسان مورد هر چونوچرایی که باشد، در این نکته تردیدی نیست که او در این عرصه، افق تأملیِ گستردهتری در برابر ما گشوده است. شاید یکی از دورنماهای او در تلاشی چنین مستمر در شناخت طبیعت انسان، یا یکی از پیامدهای جانبیِ چنین شناختی، گسترش روابطی روادارانهتر میان انسانها باشد؛ زیرا از یک سو، این دریافت که انسانها از طبیعت مشابهی برخوردارند میتواند موجب شود که خطای دیگری را بهمثابهی خطایی انسانی در نظر گیریم و با اغماض بیشتری به آن بنگریم و، از سوی دیگر، چنانکه هیوم خود اشاره میکند، «با شناخت طبیعت انسان، از او ناممکنها را نخواهیم خواست.»